علی گودرزیان: (همهی دانشآموزان و پدر و مادرها بخوانند) شاید گزاف نباشد اگر گفته شود مهمترین شاخصهی دنیای جدید«مدیریت زمان» است. ارزش زمان در هر دورهای نسبت به دورهای دیگر متفاوت است. ارزش و بهای«زمان»، به اندازهی بهرهای است که آن «زمان» میتواند نصیب زندگی انسان کند، هرچه زمان ارزشمندتر باشد مقیاس سنجش آن ریزتر و دقیقتر است و هرچه کمارزشتر باشد مقیاس سنجش آن فلهایتر خواهد بود. به تعبیری دیگر، طلا را با مثقال و چغندر را با تُن میسنجند. با نگاهی به سه دورهی تاریخی تکامل بشر، این نکته را در مییابیم که هرچه به پیش میرویم بر ارزش«زمان» افزوده میشود. در عصر کشاورزی«زمان» را با فصل میسنجیدند، مردم معمولن دو فصل بیشتر نداشتند، دامداران در پاییز و بهار قشلاق و ییلاق میکردند. کشاورزان و دامداران ایرانی زمستان را که پشتسر میگذاشتند، فصل زایش گوسفندان و رویش دانهها را به عنوان «نوروز» سال به سال جشن میگرفتند. ماه، هفته، روز و شب مقیاس مهمی برای سنجش زمان نبوده و اصلن خیلی وقتها دوست داشتند سر به تنِ فصلی مثل زمستان نباشد، چون «زمستان» تأثیر خوشایندی درزندگی روزمرهی آنان نداشت، سال به سال دامداران مزد چوپانان و اربابان مزد رعایا را میپرداختند. اما در عصر«صنعت»، عصر کارخانهها و دودکشها و کشتیها و… «زمان» ارزش دیگری پیدا کرد و «ساعت» برای سنجش «زمان» اختراع شد و کارفرمایان خیلی وقتها با مقیاس «ساعت» کارمزد کارگران را میپرداختند مردم با ساعت زندگی خود را تنظیم میکردند و میکنند. امروز در دنیای «فرا صنعتی» یا عصر رایانه، «زمان» را با «تیکتاک» ساعت یا «دقیقه و ثانیه» میسنجند، جالب است که نوع نگاه به همین گذر زمان در متون ادبیات ما بازتاب جالبی داشتهاست. صدها سال پیش«حافظ» وقتی میخواهد گذرِ زمان را به ما گوشزد کند، میگوید:«بیا که عمر چو ابر بهار میگذرد» یا میگوید: «بِنِشین بر لب جوی و گذر عمر ببین» اما امروز در ادبیات معاصر ما سرکارخانم «سیمین بهبهانی» آنجا که میخواهد از گذرِ روزگار صحبت کند، چنین میگوید:«تیک تاک، تیک تاک، لحظه آه میرود» راستش هم همین است که امروز مهمترین و گرانبهاترین سرمایهی انسان را «زمان» میدانند. این سخن را که«وقت طلا است» بارها شنیدهایم.«الوین تافلر» در یکی از آثار خود- فکر میکنم«شوک آینده» باشد- در بحث ارزش زمان، مینویسد:من از کسانی که در موج سوم (دنیای فراصنعتی) ساعتها، کار تکراری انجام میدهند، شگفتزده میشوم. (نقل به مضمون) زیرا وقت آنقدر ارزشمند است که نباید به سادگی آن را برای هرکاری هزینه کرد! این پیش درآمدی بود تا به اصل مطلب بپردازم در این مقاله قصد ندارم به شکلی گسترده دربارهی«مدیریت زمان» بنویسم. در نظر دارم بحث خود را روی برنامهریزی آموزشی و ارزش«وقت» در نظام آموزشی، متمرکز کنم. پیش از این در کتاب «آموزش و پرورش دانایی محور» به ویژگیهای آموزش و پرورش در سه دورهی تاریخیِ«سنتی، صنعتی و فرا صنعتی» و میانهی این نوع نظامهای آموزشی با زیست محیط خود، مطالبی را نوشتهام. اما در این بزنگاه میخواهم با توجه به کتاب «دفتر برنامهریزی به روش قلم چی» بحث «مدیریت زمان» را مطرح کنم. «مدیریت زمان» یعنی:«بهرهوری درست و بهینه از زمان» اگر بخواهم مثالی عینی بیاورم میتوانم بگویم که زمان برای انسان مثل یک اسب سرکش، چموش و لگد زن است و انسانها در برابر این حیوان-که میتواند در عین حال نجیب هم باشد- دو گروهاند: گروهی ناتوان از رام کردن اسب، کاری به کارش ندارند، دُمِ این اسب را میگیرند و به دنبال آن، روز تا شب میدوند، بدون این که«اسب زمان» به آنها سواری بدهد وامانده از همه چیز، خسته از هرولهی بیهودهی صبح تا شب، سرِ آخر خود را در بستر خوابی آشفته میبینند. اما گروهی دیگر با شناخت خود و وضعیت و توانایی خود سوار اسب میشوند لگام اسب را میگیرند افسارش را سست و تند میکنند و در آخر با تدبیر خود اسب زمان چموش را رام زین خود میکنند از این به بعد این سواره است که به اسب هی میکند! دستور ایست میدهد و… در عرصهی آموزش و پرورش، دانشآموزی که«اسب زمان» خود را رام نکند، به هیچ«وجه الوجوهی» سربلند از آب بیرون نخواهد آمد، کسی میتواند در این جولانگاه گوی سبقت را بزند که به مهارت شناختِ شناخت برسد. مهارت شناختِ شناخت یعنی «خود آگاهی» که به تعبیر علی(ع) «بالاترین آگاهی هاست». دانشآموز خودآگاه کسی است که ضمن این که از تواناییها، سلیقهها و ذوق خود باخبر است، متناسب با این تواناییها اهداف خود را مشخص و برای رسیدن به آن اهداف برنامهریزی میکند این برنامهریزی همان«مدیریت زمان» است که شرط کامل پیروزی انسان تلقی میشود. «مدیریت زمان» یک مهارت و یک پروسه یا فرآیند عملی است. یک شبه کسی نمیتواند«مدیر زمان» خود گردد، این هنر یا مهارت با تلاش و جنگ اندیشمندانهی انسان با عادتها، به دست میآید، و از طرفی از بین رفتن یک عادت کهنه و ناپسند و جایگزین شدن یک آیین جدید و پسندیده به گذشت زمان نیاز دارد. به تعبیری دیگر، انسان، باید رنج بکشد تا پُرکاری،کم خوری، دقت، تمرکز و پشتکار، را جایگزین پُرخوابی، پُرخوری، حواس پَرتی و وِلنگاری نماید، ازاین جهت فرد واقعن نیازمند است که درگیرِ موضوع شده و در این راه درنگ ننماید. از قدیم گفتهاند:«با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشود.» انسان از همان آغاز«ب» بسما… باید با خویش بجنگد تا در یک پروسه یا فرآیندِ چند هفتهای کم کم ساختار ذهنی و جسمی خود را اصلاح و به نوعی باز آفرینی کند و این کار نیازمند تصمیم جدی، اقناع ذهن و اقدام عملی است. شخص باید بعد از کلنجار ذهنی با خود در صورت اقناع ذهنی، عزمش را جزم کند و تصمیم جدی بگیرید سپس در اولین گام، برنامه را اجرا کند. کدام برنامه؟ نام«کاظم قلمچی» برای کسانی که ذهنی پویا دارند و دغدغههای ذهنی آنان، آموزش و پرورش و نگاه منتقدانه به آن است، بسیار آشناست. «کاظم قلمچی با بنیاد علمی آموزشی خود» امروزه در عرصهی آموزش و پرورش غیر رسمی، حرفهای زیادی برای گفتن دارد به طوری که نظام آموزش و پرورش رسمی، وجود تأثیرگذار وی را به شکلی منطقی به رسمیت شناخته است، اگر چه «مؤسسهی کانون فرهنگی آموزش» با رویکردی انتفاعی و بازاری -لااقل در دیدگاه مخاطبان- آغاز به کار نمود اما این مؤسسهی آموزشی رفته رفته با اندیشههای مبتکرانه نوجویانهی آقای «قلمچی» روح و جان تازهای گرفت. برنامههای این مؤسسه برای دانشآموزان به عنوان یک روش علمی و متناسب و هماهنگ با توانایی آنان مقبولیت گستردهای یافت. فاز اولِ فعالیت این مؤسسه، معطوف سازوکاری میشد که دانشآموزان بتوانند با استفاده از این سازوکار در کنکور سراسری، رتبهی قابل توجهی بیاورند و در آزمون پذیرفته شوند. امروز نتیجههای به دست آمده در این قسمت از فعالیتهای این مؤسسه همه را به حیرت واداشته است به شکلی که در سال جاری(۱۳۸۸) «برای سومین بار هر سه شاگرد اول کشوری و۱۲ شاگرد اول منطقهای و۹۳ نفر از رتبههای یک رقمی منطقهای، کانونی بودهاند.»(کارنامهی کانون به روایت تصویر) فاز دوم: فعالیتهای این کانون با نگاهی فراگیر به کل فرآیند آموزش آغاز شد. در این فرآیند کنکور و قبولی و پذیرش در آن، جزیی از یک فرآیند محسوب میشود به قول منطقیان «عموم و خصوصی مطلق»، یا دایرهای در میان دایرهای بزرگ تلقی شد، «بنیاد علمی آموزشی قلمچی» امروز با برنامهریزی، مشاوره و آزمونهای برنامهای منظم ادعا دارد که دانشآموزان را به مهارتهایی فراتر از اهداف کوتاه مدت پذیرش در کنکور مجهز میکند، در فرآیند آموزشی «بنیاد قلم چی»، دانشآموز به مهارتهای خودباوری، خوداتکایی و خودآموزی میرسد، محور تمام این فرآیند کتابی است با عنوان«دفتر برنامهریزی به روش قلم چی». این کتاب که محصول ۱۶سال تجربهی آموزشی «کاظم قلم چی» و تیم کارآزمودهی وی میباشد تا آبان ماه۱۳۸۸، ۳۴۰ بار تجدید چاب شدهاست! این کتاب نکات پراهمیتی دارد که مهمترین کارکرد آن «مدیریت زمان» است، دانشآموز با اجرای نکات یادآوری شده در این کتاب، به راحتی میتواند بر زمان خود مدیریت کند یعنی اسب زمان خود را هر چند چموش و لگدزن و لگام بریده باشد، رام تدبیر خود کند. در«دفتر برنامهریزی به روش قلم چی» از آغاز تا پایان سال تحصیلی برای هر هفتهی دانشآموز، یک برنامه طراحی شدهاست که این برنامه باید با توان و ذوق دانشآموز و با مشارکت فعال او به کمک مشاور کانون یا پشتیبان دانشآموز تنظیم گردد، در این برنامه برای هر دقیقهی دانشآموز حساب باز شدهاست. هنر این برنامه در این است که برای دانشآموز مشخص میشود و یا به تعبیری دیگر دانشآموز به این آگاهی میرسد که زمان تلف شده، کی؟ و چگونه هدر رفتهاست؟ وقتی دانشآموز برنامه را اجرا میکند تازه به گرانبها بودن «وقت و زمان» خود پی میبرد و میداند که هنگامی برای حفظ هر لغت، طبق استانداردهای بیناللمللی مثلن ۵۵ ثانیه وقت لازم است، بنابراین هدر دادن یک هفته وقت که مجموع ساعات مفید آن -غیر از خواب - حدود ۹۰ ساعت میشود. یعنی چه؟ دانشآموز به سادگی میفهمد که اگر ۹۰ ساعت وقت تلف شده در هفته را تبدیل به دقیقه و سپس تبدیل به ثانیه کند و تقسیم بر ۵۵ ثانیه نماید (مدت زمان لازم برای حفظ هر لغت) با این وقت تلف شده در طول هفته میتوانسته است که ۵۸۹۰ لغتِ زبان انگلیسی، عربی و… حفظ کند. خوب! این مسئله برای یک دانشآموز ِپایه که همهی لغتهای کتاب انگلیسی او به ۲۰۰ لغت نمیرسد، بسیار تکان دهنده است. باورمندم این آگاهی باعث احساس مسؤولیت دانشآموزدر قبال زمان، و فرصتهایش و در نهایت تصمیمگیری برای استفادهی بهینه از این فرصتها خواهد شد و این یعنی «مدیریت زمان». در«دفتر برنامهریزی به روش قلمچی»، واحد ارزیابی زمان برای دانشآموز«هفته» است، با این دلیل که حالات روحی انسان ثابت نیست و در طول هفت روز، تقریبن مزاج انسان به طور کامل،گرمی و سردی و شادابی و غمناکی خود را نشان خواهد داد. دانشآموز با ارزیابی عملکرد یک هفتهای خود، بهترین وقتها و لحظههای خواندنِ درسهای توصیفی یا ذوقی، مهارتی یا استدلالی، را در خود شناسایی خواهدکرد. او در طول این برنامهریزی یک هفتهای، به زمان مناسب خواب خود پی خواهد برد. هنگامههای مناسب غذا خوردن، نظافت یا انجام بازیهای تفریحی و علمی را مشخص و تلاش خواهد کرد که این زمانها را کم کم در خود نهادینه و به عادت پسندیده تبدیل کند. در«دفتر برنامهریزی به روش قلم چی»، دانشآموز پس از یک یا دو هفته میتواند فعالیت خود را پیشبینی کند، در کل«پیشبینی کردن» تأثیری زیادی بر امید به زندگی خواهد داشت اما در این کتاب «پیشبینی» باعث میشود که دانشآموز کم کم به ارزیابی خود بپردازد و بین «خواستن» و «توانستن» خود به داوری بنشیند و در آخر ِهر هفته «خواستنِ» خود را با «توانستنش» بسنجد. در این ارزیابی جالب است که بدانیم، گاهی وقتها تواناییِ دانشآموز از خواستهاش بیشتر نمود میکند و گاهی البته دانشآموز کمکاری کرده و پیشبینیهایش از آنجا که پشتوانهی انگیزشی ندارد تبدیل به خیالپردازی میشود. در این کم و زیاد شدن پی درپیِ«خواستهها» با «تواناییها» پیشبینی میشود در هفتههای آخر دانشآموز به یک برنامهی«متعادل» برسد، برنامهای که بین خواستهها و تواناییهای او هماهنگی ویژهای وجود دارد. معنای این هماهنگی در این است که دانشآموز به همان اندازه که پیشبینی میکند، عمل میکند و این یعنی او به درجهای رسیدهاست که میتواند بر زمان خود مدیریت کند یا به تعبیری به «مدیریت زمان» دست یافتهاست. در«دفتر برنامهریزی به روش قلم چی»، دانشآموز یاد میگیرد که با کسی رقابت نکند. رقابت در آموزش و پرورش پدیدهای بسیار ریشهسوز و بنیانکن است، اما هنوز هم اگر به مدرسههای ما سر بزنید بسیاری از معلمان از«رقابت سالم» میگویند!! رقابت یک الگوی حیوانی است. بشریت در عصر«فرا صنعتی»، خوش ندارد در زندگی از الگوهای حیوانی استفاده کند. انسانها در این عصر بیشتر نیاز دارند که «با هم زیستن» و «برای هم زیستن» را بیاموزند، الگوی زیستن بر اساس رقابت یک الگوی حیوانی است و در شأن انسان نیست رقابت یعنی این که من تلاش کنم تا دیگران سرشان به تنشان نباشد و من باقی بمانم یعنی همان جنگیدن برای ماندن یا«تنازع برای بقا». نکتهای که آقای قلمچی آگاهانه روی آن دست گذاشته این است که دانشآموز نباید با همکلاسان خود رقابت کند. به همین خاطر، با بهرهگیری از مهارت جایگزینسازی، بحث رقابت دانشآموز با خودش یا به تعبیری«خود ارزیابی» را مطرح میکند. به دانشآموز یاد میدهد که به جای رقابت با دیگران براساس تواناییها و شایستگیها و سلیقههای خود برنامهریزی کند. به دلیل این که دانشآموز قبل از هرچیز باید این نکته را بفهمد که تمام وجود او مثل یک اثر انگشت با همهی وجودها متفاوت است. پس او برنامهای میخواهدکه: اولن متفاوت باشد. دومن خودساخته باشد یعنی در تنظیم آن برنامه خودِ دانشآموز نقش اول و اساسی را داشتهباشد. زیرا هیچکس به اندازهی خود انسان از خودش با خبر نیست و بهتر است نقش دیگران - مشاور، پشتیبان و معلم- در تنظیم برنامهی دانشآموز یک نقش مشاورهای و نظارتی باشد. در«دفتر برنامهریزی به روش قلمچی»، تعداد ساعات مطالعهی درسهای عمومی، اختصاصی، خواب، تلویزیون، مسایل فوق برنامه و… محاسبه میشود. دانشآموز پس از مطالعهی هر درس یا انجام هرکار باید میزان زمان هزینه شده را ثبت نماید، در این صورت در پایان هرهفته با یک حساب سرانگشتی مشخص میشودکه این دانشآموز در طول هر شبانه روز چند ساعت وقت مفید و چند ساعت وقت مرده و پرت داشته!، چه روزهای پرکار و چه روزهای کم کاری داشتهاست! در کل چهقدر توانسته از زمان خود بهرهوری کند! و نکته آخر این که در طول هفته هر درس را چه اندازه خوانده است! نکتهی جالبتر در این است که پس از آزمون، مطابقت برنامهی مطالعات هفتگی دانشآموز با کارنامهی آزمونهای منظم او نکات معنیدار بسیاری را نشان میدهد. هر درسی که در برنامهی مطالعات هفتگی بیشتر به آن توجه شدهاست «تراز» یا نمرهی خام قابل قبولتری درکارنامهی خواهد داشت و… در«دفتر برنامهریزی به روش قلمچی»، دانشآموز آخر هر هفته به ارزیابی عملکرد یک هفتهی کاری خود میپردازد و او موظف است نکات مثبت و منفی خود را در زیر دفتر بنویسد و البته که سعی کند روی نکات مثبت خود تأکید و زوم کند و با توجه به این نکات برنامهی هفتهی آینده خود را دقیقتر تنظیم نماید یا به قولی این نکات را در برنامهی آیندهی خود به کارگیرد نکتههای بسیاری میتوان از این دفتر فهمید که سخن از آنها کلام را به درازا میکشد و ممکن است دراین دور و زمانهی کمطاقتی، کسالتآور باشد. آنچه میتوان فشرده در این رهگذر بیان کرد این است که همهی کسانی که به آموزش و پرورش فرزندانشان ژرف میاندیشند بهتر است به برنامههای کانون فرهنگی آموزش قلمچی نه به عنوان یک مؤسسهی انتفاعی بلکه به عنوان یک نهاد آموزشی جدی بیندیشند نهادی که در عرصهی آموزش و پرورش غیر رسمی میتواند بسیار ژرفاندیشانه نسبت به تکمیل فرآیند ناقص آموزشی فرزندانشان کارآمد و راهگشا باشد. امید که این مقاله توانسته باشد ذهن خلاق والدین را به بازاندیشی فرآیند آموزشی فرزندانشان معطوف نماید. هرچند همهی برنامههای «کاظم قلمچی» در عرصهی آموزش و پرورش غیر رسمی، چون محصول خرد جمعی و تجربه بشری است ستودنی و قابل بحث و تحلیلاند به عنوان مثال:«آزمونهای منظم و برنامهای»، خود موضوع یک مقاله یا کتابی است که درصورت فرصت به آن پرداخته خواهد شد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
منبع: سیمره